دل نداند تو را چنان که توئي

شاعر : خاقاني

جان نگنجد در آن ميان که توئيدل نداند تو را چنان که توئي
مي‌دود پيش و پس چنان که توئيبا تو خورشيد حسن چون سايه
مي‌شتابد به هر کران که توئيعقل جان بر ميان به خدمت تو
هم تو سلطان بر آن جهان که توئيتو جهان دگر شدي از لطف
من که خاقانيم، بر آنکه توئيتو برآني که جانم آن تو است